آواز


میان این همه خاموشی
بخوان به زمزمه آواز
سکوت را بشکن
چرا فراموشی؟

به گوش خویش مگر
بشنویم این آواز
که عاشقان قدیمی دوباره می خوانند
مرا به نام
تو را به نام
که نام
نام من و توست
عشق ، آواز است .

و پیامی در راه

روزی

خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.

... خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت.

پای هر پنجره ای، شعری خواهم خواند.

آشتی خواهم داد.

آشنا خواهم کرد.

راه خواهم رفت.

دوست خواهم داشت.

ای کاش عشق را زبان سخن بود.

 

سفرهً گستردهً ایام، چندی بیش نیست
ما همه بر خوان چندین روزه مهمان همیم
تا نفس داریم و ما را بر سر خوان مهلتی است -
یار هم، غمخوار هم، پیوند هم، جان همیم.

آنچه شیرین می کند ایام را، مهر است مهر
پا میفشارید هرگز بهر آزار کسی
برگشایید از ره مردم نوازی بیدرنگ -
روزگاری گر گره بینید در کار کسی.

من سبکبارم، غم بود و نبودم نیست،نیست
گر غمی دارم، غم امروز و فردای شماست
دل ز مهر آفرینش کنده ام ای همدمان
گر دل ویرانه ای باشد مرا، جای شماست.

بر دعا دستی برآرم تا ز مهر ایزدی -
سر زند مهتاب خوشبختی ز ایوان شما
بختتان پیروز و فردای شما بر کام باد
جانتان بی رنج، ای جانم به قربان شما.