نام او ...

 

در گوش شب چیزی زمزمه می کنند  یک نام ، نام او را ، و تمام هستی من از شادی سرشار می شود ، و از شرم ، گیج و سست .

به دیدنم بیا ...

 

  رفیق من سنگ صبور غمهام ... به دیدنم بیا که خیلی تنهام