ای کاش عشق را زبان سخن بود.

 

سفرهً گستردهً ایام، چندی بیش نیست
ما همه بر خوان چندین روزه مهمان همیم
تا نفس داریم و ما را بر سر خوان مهلتی است -
یار هم، غمخوار هم، پیوند هم، جان همیم.

آنچه شیرین می کند ایام را، مهر است مهر
پا میفشارید هرگز بهر آزار کسی
برگشایید از ره مردم نوازی بیدرنگ -
روزگاری گر گره بینید در کار کسی.

من سبکبارم، غم بود و نبودم نیست،نیست
گر غمی دارم، غم امروز و فردای شماست
دل ز مهر آفرینش کنده ام ای همدمان
گر دل ویرانه ای باشد مرا، جای شماست.

بر دعا دستی برآرم تا ز مهر ایزدی -
سر زند مهتاب خوشبختی ز ایوان شما
بختتان پیروز و فردای شما بر کام باد
جانتان بی رنج، ای جانم به قربان شما.